-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1385 21:15
شنیدم که شیشه ها احساس ندارن ولی وقتی رو شیشه بخار گرفته نوشتم........دوستت دارم..... ارام گریست
-
تنها؟
دوشنبه 9 مردادماه سال 1385 10:58
دلا...خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد سعادت ان دلی دارد..... که از تنها بگریزد برداشت شما چیه؟
-
ولی بی عشق.........
دوشنبه 2 مردادماه سال 1385 16:09
میون خواب و بیداری...........تو رو می دیدم انگاری به من گفتی نشو عاشق .........که عشق داره گرفتاری گذاشتی سر روی شونم........به من گفتی نمی دونم چگونه می شه عاشق شد............تو این دنیای بیزاری نباش عاشق....نشو عاشق......نگو حتی دوستم داری ولی بی عشق چه خواهی کرد.......؟ ................................... منی که...
-
سکوت
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 12:12
وقتی گوش شنوا نیست.............حرف تازه ای ندارم سر عاشقی نمونده.............که به سحرا بگذارم هر کسی می پرسد از من............در جه حالی در چه کاری تو که اهل روزگاری.........خبر تازه چه داری می بین اما می پرسن.............چه سوال خنده داری .............................................................. چه بگم وقتی که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 تیرماه سال 1385 12:48
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1385 12:06
گذشته ها گذشته... چرا عادت کردیم تو گذشته زندگی کنیم؟ حال رو دریاب...........اینده رو بساز فردا دیره.....از امروز شروع کن
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1385 12:17
خدایا..... به هر ان که دوست داری بیاموز..... که عشق از زندگی کردن برتر است و به هر که بیشتر دوست داری بگو دوست داشتن از عشق بهتر است....... چرا که دوست داشتن یک صداقت است.....اما عشق غریبی بیش نیست.
-
چرا؟
سهشنبه 20 تیرماه سال 1385 18:03
یه روز یه جایی این جمله رو خوندم " اگه میخوای بدی نبینی .....در حق دیگران بدی نکن" به این جمله ایمان داشتم ولی.....امروز روزیه که عقیده دارم "بدی بکنی یا نکنی.......خوب باشی یا بد باشی اونی که ذاتش بده....نه تنها خوبی تو براش مهم نیست...بلکه هیچوقت به تو خوبی نمی کنه و خوبی تو رو نمیبینه" واقعا ....چرا؟
-
رویا
سهشنبه 20 تیرماه سال 1385 18:02
سفر سفر یه شعره .....سفر یه قصه است سفر رهایی...... از فصل غصه است با من سفر کن دریا به دریا ساحل به ساحل تا اوج رویا سفر عبور از........ مرز تکراره هر جای تازه.......... دنیایی داره پرنده ای باش با بال پرواز پر کن فضا رو با شعر و اواز کاشکی تو باشی....... همسفر من تا بی نهایت........... بال و پر من سفر همیشه همسفر می...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 تیرماه سال 1385 13:05
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 تیرماه سال 1385 13:00
هر وقت تونستی ... غرورت رو بزاری زیر پا بدون که خیلی بزرگ شدی..........
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1385 17:17
-
رویا
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1385 11:49
تن رود همهمه اب......من پر از وسوسه خواب واسه رویای رسیدن....من بی حوصله بی تاب میون باور و تردید ...... میون عشق و معما با تو هر نفس غنیمت....با تو هر لحظه یه دنیا با تو پر شور و نشاطم....تو هیاهوی نگاتم تو یه اوازقشنگی....من تو اهنگ صداتم مثل خنده رو لباتم.....مثل اشک روگونه هاتم تو رو میبوسم و انگار......شاعر شعر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1385 15:22
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1385 15:15
مرز دلواپسی من از بی کسی های بی انتها میان حریقی ز هذیان و تب به دنبال دستی پر ازسادگی تو را یافتم در نفسهای شب برای عبور از دل بی کسی شدی تکیه گاهم شدی مرهمم تو را خواستم شک نکردم به عشق اگر چه پر از ایه های غمم غریبی نکن با من شبزده مرا با خودت تا به رویا ببر کمک کن که بگذارم این بغض را کنارت برای ابد پشت سر زمانی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 تیرماه سال 1385 11:59
دیدن باور کردن است و احساس حقیقت.......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 تیرماه سال 1385 17:40
-
روز میلاد...
دوشنبه 12 تیرماه سال 1385 17:36
میلاد برای روز میلاد تن من.......نمی خوام پیرهن شادی بپوشی به رسم عادت دیرینه حتی.......برایم جام سرمستی بنوشی برای روز میلادم اگر تو..... به فکر هدیه ای ارزنده هستی منو با خود ببرتا اوج خواستن...بگو با من که با من زنده هستی که من بی تو نه اغازم نه پایان.....تویی اغاز روز و بودن من نذار پایان این احساس شیرین...... بشه...
-
این روزا
شنبه 10 تیرماه سال 1385 15:15
این روزا چشمای همه...... غرق نیاز و شبنمه رو گونه ی هرعاشقی ... چند قطره بارون وغمه این روزا ادما دیگه.... تو قلب هم جا ندارن مردم دیگه تو دلاشون... یه قطره دریا ندارن این روزا فرش کوچه ها تو حسرت یک عابره هرجا یکی .....منتظر ورود یک مسافره این روزا قصه ها همش قصه ی دل سوزوندنه خلاصه ی حرف همه ....پر زدن و نموندنه این...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 تیرماه سال 1385 15:11
غصه نخور مسافر غصه نخور مسافر تلخه هوای دوری من که اینو می دونم که تو چقدر صبوری غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست اینجا حتی اسمون اشک ریختن هم بلد نیست غصه نخور مسافر....همیشه اینجوری نیست همیشه که عزیزم راهت به این دوری نیست غصه نخور مسافر.......................... من چشم به رات می مونم ....ببین تو تنها نیستی غصه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 تیرماه سال 1385 15:06
بین آدمها چقدر فاصله اینجاست بین ادمها چقدر عاطفه تنهاست بین ادمها کسی به خاطر پروانه ها نمی میرد تب غرور چه بالاست بین ادمها واز صدای شکستن کسی نمی شکند چقدر سردی و غوغاست بین ادمها ز مهربانی دلها دگر سراغی نیست چقدر قحطی رویاست بین ادمها کسی به نیت دلها دعا نمی خواند غروب زمزمه پیداست بین ادمها غریب گشتن احساس درد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1385 15:02
....... من همه دارو ندارم........همه گلهای بهارم دل پاک و بی قرارم همه را همه را به نگاه چشم زیبای تو می بخشم یار....... من همه هفت اسمان را همه پیدا و نهان را هم زمین و هم زمان را همه را به تبسم های شیرین لبت می بازم همه را می بخشم همه را می بازم من برایت قصه ها می سازم من به سوی عشق تو می تازم
-
سلام به روزای گرم تابستون
دوشنبه 5 تیرماه سال 1385 11:56
سلام تازه امروز تابستون شروع شده البته برای من
-
ماه من غصه نخور......
یکشنبه 4 تیرماه سال 1385 12:05
ماه من غصه نخور.....زندگی جزر و مد داره دنیامون یه عالمه ادم خوب و بد داره ماه من غصه نخور همه که دشمن نمیشن همه که پر ترک مثل من و تو نمیشن ماه من غصه نخور.....گریه پناه ادماست تر و تازه موندن گل مال اشک شبنماست......... حیدرزاده