مرز دلواپسی
من از بی کسی های بی انتها
میان حریقی ز هذیان و تب
به دنبال دستی پر ازسادگی
تو را یافتم در نفسهای شب
برای عبور از دل بی کسی
شدی تکیه گاهم شدی مرهمم
تو را خواستم شک نکردم به عشق
اگر چه پر از ایه های غمم
غریبی نکن با من شبزده
مرا با خودت تا به رویا ببر
کمک کن که بگذارم این بغض را
کنارت برای ابد پشت سر
زمانی که غمگین ترین می شوم
پر از بی پناهی شبیه غروب
برایم تویی فرصت زندگی
تویی بهترین فصل یلدای خوب
برای بریده نفس های من
برای قدمهای لرزان من
تویی فاتح مرزدلواپسی
تویی حرف اغازو پایان من
مجله راه زندگی